Beyond the horizon of the place we lived when we were young
In a world of magnets and miracles
Our thoughts strayed constantly and without boundary
The ringing of the division bell had begun


آنسوی افق جایی که جوانی‌مان را در آن گذراندیم
در دنیایی از مغناطیس (جذابیت) و معجزات
افکارمان بی‌وقفه و بی‌مرز پرسه می‌زدند
ناقوس جدایی به صدا در آمده بود



Along the Long Road and on down the Causeway
Do they still meet there by the Cut


در امتداد "لانگ رود" و پایین "کاز وِی"
آیا هنوز هم کنار "کات" همدیگر را می‌بینند؟

(نام مکان هایی در کمبریج؛ محل زندگی دیوید گیلمور، راجر واترز و سید برت در دوران کودکی)



There was a ragged band that followed in our footsteps
Running before times took our dreams away
Leaving the myriad small creatures trying to tie us to the ground
To a life consumed by slow decay


گروه ژنده پوشی بود که رد پای ما را دنبال می‌کردند
پیش از آن که زمان، رویاهایمان را با خود ببرد، می‌دویدند
انبوهی از موجودات کوچک را رها می‌کردند
تا ما را به زمین بدوزند (زمین گیر کنند)
[گرفتار] زندگی‌ای دستخوش زوال تدریجی



The grass was greener
The light was brighter
With friends surrounded
The nights of wonder


سبزه ها سبزتر بودند
نورها روشن‌تر بودند
دوستانی بودند که دورمان را می‌گرفتند
شب‌هایی شگفت‌انگیز



Looking beyond the embers of bridges glowing behind us
To a glimpse of how green it was on the other side
Steps taken forwards but sleepwalking back again
Dragged by the force of some sleeping tide
At a higher altitude with flag unfurled
We reached the dizzy heights of that dreamed of world


به آنسوی خاکستر پل‌های سوزان پشت سرمان نظری انداختیم
نگاهی اجمالی به این که آن طرف چقدر سبز[تر] بود
گام‌هایی که به پیش برداشته شد، اما در خوابگردی دوباره به پس نهاده شد
با نیروی ناشی از جریانی درونی به عقب کشیده می‌شدیم
در ارتفاعی (جایگاهی) بالاتر با پرچم برافراشته
به بلندی‌های سرگیجه آور آن دنیای رویایی، رسیدیم



Encumbered forever by desire and ambition
There's a hunger still unsatisfied
Our weary eyes still stray to the horizon
Though down this road we've been so many times


تا ابد در چنگال آرزو و بلند پروازی هستیم
عطشی وجود دارد که هنوز سیر نشده
چشمان خسته و کسل‌مان هنوز به سوی افق منحرف می‌شود
گرچه بارها در پایین دست (انتهای) این راه بوده‌ایم



The grass was greener
The light was brighter
The taste was sweeter
The nights of wonder
With friends surrounded
The dawn mist glowing
The water flowing
The endless river


سبزه‌ها سبزتر بودند
نورها روشن‌تر بودند
مزه ها دلنشین‌تر بودند
شب‌های شگفتی

با دوستانی که دورمان را می‌گرفتند
درخشش تار (اسرارآمیز) سپیده دم
جریان آب
رود بی‌پایان



Forever and ever


برای همیشه و تا ابد...