متن ترانه علی کشوری به نام کابوس
میبینم شهرو از اینجا، ازلای پرتوهای نور
از لای درختای سبز، ازلای فردای دور
میبینم قلم به دستم، میدونم شکل یه رسمم
میدونم پائیز فصلم، میدونم پام خیلی خستن
میرم تو تنهایی، میرم من هرجایی
میرم از همه دور شم و میرم توی رهاییم
میرم تا خسته بشم، تا که درای باز بسته بشن
پاهام وصلِ به تسمه بشن، به خودم بگم بیخیال بسه پسر
نفست حبس تو سینه، میگیره فضای غم با کینه
با اینکه دلت بدجور گیره، اونی که باید بمونه واقعا میره
چقدر تو خودم،خودم و خوردم،فکر میکردم من دوباره بردم
دیگه مشتی بسه بی شک،دستات دارن پینه میشن
ریه هام از دود سیگار پرن، از زندگی کردنم بیزار شدم
توی خواب،خواب،خواب میدیدم، که از خواب لعنتی بیدار شدم
چقدر من سکوت کنم، چقدر من حرف نرنم؟
چقدر بگم آدما خوبن، چقدر به بدن خودم زخم بزنم؟
تو یه جنگل دور افتاده ، یه درختِ که از غرور افتاده
شاخه هاش همه سر به زیر شدن و تو ریشه هاش کرم افتاده
دوس داشت دست بکشه ابرا رو نوازش کنه ببینه فردا رو
ولی از بخت بدش هیزم شکن و ، تبر و خورد شدن و الوارو
تو این جنگل همه چی آتیش گرفت، این بیشه زار با ما بازیش گرفت
حیوونا به هر سمتی میرفتن و شیر درون خودم خوابش گرفت
توی جنگلی پر از نسیم آتیش، توی دفتر شعرم قصیده پاشید
قاصدک من همونجا سوخت و دیگه روزای خوب و ندیده حاجی
پرنده چشمش و به در دوخته، ای کرکس عوضی پدر سوخته
کرکس چشمش و به زن دوخته، در حالی که گنجشک میگه پدر سوخته
وای چه دردی داره، پدر وسط آتیش یکسر میناله
مادر شونه های بچش و میماله، بچه خوابه با اینکه مادر بیداره
پروانه بیچاره بالش سوخت، کرم تو پیلش توی خوابش موند
هرکسی هرجایی کوچ میکرد و غار نشین توی غارش موند
لاشخورا شدن سلطان جنگل، شیر شده معتاد هفت خط
شغالا میشینن پای منقل، حرفای مفت میزنن روی منبر
تابستونه شباش سرده، طاووس کلاغ و ولش کرده
کلاغ خیلی وقته نمیخنده، چون چهرش و ببینی پر از درده
بجای پرنده عقاب تو قفس، نمیتونه بکنه اظهار نظر
به خودش میگیره امکان خطر، فردا تاریک، اتمام سفر
تو یه جنگل دور افتاده ، یه درختِ که از غرور افتاده
شاخه هاش همه سر به زیر شدن و تو ریشه هاش کرم افتاده
دوس داشت دست بکشه ابرا رو نوازش کنه ببینه فردا رو
ولی از بخت بدش هیزم شکن و ، تبر و خورد شدن و الوارو