متن ترانه مهدی ام تو به نام بذار بگن
اگه برگ باشم دل جنس خشتم
ظاهرو میبینی چی میدونی از سرشتم
واسه جهنمی کوچ کردم از بهشتم
ولی واسه اهلشم تو زرد و زشتم
اگه روی حکم مرام سرباز بودم
گفتم سبک بال با خیال شب آسودم
پیچیدن به هر طریق روزایی که باس بودن
هرچی خوردن این جونورا جاش راست رودن
بار سنگین دوشم که زیر تراز بودم
وقتی با سگ دو رو سبک بی جواز بودم
نفس نفس تو مسیری که بی هواس بودم
نارو هم میشه تقاص بی حواس بودن
کمشم بود تاوان عشق مو دادم
نمیبرم گذشته زشته و از یادم
نمیپرم از پله ای که دور از گامِ
نمی درم ناتوانی که به زیر پامه
همخوان:
بذار بگن نظاره کن وقتی از همه خالص تری
وقتی تو ستاره میشی میگن میگذره شب خاکستری
قصه ات قصه قایقی که وابسته برکه وهم
پیچک خیالش پیچیده به دور شکست و ترکه ی زخمش
دیگه به دور از هیاهو به دور از آدمای شهر
به دور از وصله های زرد
رفیق با شبای سرد
پناه ماهی های برکه به پیر فرسوده تن
گذر کرد از طوفان دریا که دور از مقصودتن
چی میدونی از قصم پر بی خوابی وقت خوابای رنگینت
پشت نقابم فقر و غم بود مسه اون بازیگر طنزی که غمگینه
جنگیده وقت نتیجه خسته اس بجاش خوب و بد افتاده مسه اشک از چشاش
رنگ نفرت شعاع دیدم یه حس میگه به همشون از دم بش*ش
دل به حرکت کی بستم البته خودم
چقدر شلوغه ذهنم تو خلوت خودم
چقدر چرت شنیدم از این خلقت کودن که قدیس هایی که ساختی تو کلته لودن
اون که تو عرش پشتش حرف بذا بگن
وقت سوختن گوشی بدست و نظاره گر
خشک و زردن برگای حزب بادن
منم تو عرش درخشیدن استعدادم