متن ترانه ایمان سلطان مرادی به نام رویای دور
من همان دیوانه ی چشم تو بودم
لایق این رفتن تلخت نبودم
خانه ی آباد قلبم را چه کردی
تو مثل طوفان مرا ویرانه کردی
رفتیو بر قلب من آتش نشاندی
در بی قراریهای هر روزم تو ماندی
تحمل میکنم دوری ازت دردی غریب است
تو حتی برنگردی خاطرت خیلی عزیز است
بی وقفه با ابر سیاه روزگارم باران دلتنگی میبارد به جانم
جا مانده در حسرت همه خوابو خیالم تو بردی اما این منم که قهرمانم
تو در خیال من هنوز رویای دوری تصویری از لبخند روزای جنونی