متن ترانه حسن حیدریان به نام آخرین یار
ای غنچه ی پرپر گشته
ای مرغک بی سر گشته
لب تشنه به میدان رفته
بی سر به حرم برگشته
گل بهشت آرزویم
دوباره خنده کن ب رویم
تو با گلوی پاره پاره
شدی تمام آبرویم
آخرین یار منی بابا علی جان
مهر طومار منی بابا علی جان
ای بوده تمام هستم
پرپر زده روی دستم
تو دیده بمن واکردی
من دیده ی خودرا بستم
غنچه ی بی آب رسالت
خون گلو بادا حلالت
جان دادی و آبت ندادند
کَشیدم از اشکت خجالت
پربزن بابا که محسن بی قرار است
فاطمه بر دیدن تو چشم انتظار است
آخرین یار منی بابا علی جان
مُهر طومار منی بابا علی جان
از ماه رخت گل چیدم
خونت به فلک پاشیدم
با دست خودم در میدان
تیر از گلویت کَشیدم
با خنده طی شد گفتگویت
رسیده ای به آرزویت
توهم بروی دست بابا
فواره زد خون گلویت
هم زدی تو دست و پا هم خنده کردی
هم پدر را کُشتی و هم زنده کردی
آخرین یار منی بابا علی جان
مُهر طومار منی بابا علی جان