متن ترانه رضا ابوالحسن زاده به نام پایان
روزی تمام میشوم
با چشم های انتظار
در بینهایتی غریب
با یک خزان بی بهار
روزی خلاصه میشوم
در گوشه ای از این جهان
با من تمام میشود
اندوه و زجر بی امان
دیگر کسی به حال خود
مرا رها نمی کند
با این تن عریان من
کسی جفا نمی کند
دیگر به رسم روزگار
از خود گذر نمی کنم
به نا کجای حسرتم
دیگر سفر نمی کنم
با من تمام می شود
آشفتگی دیوانگی
با من تمام می شود
قصه تلخ زندگی
از من عبور میکند
آشوب های روزگار
با من سکوت میشود
تا به همیشه موندگار
دیگر کسی به حال خود
مرا رها نمی کند
با این تن عریان من
کسی جفا نمی کند
دیگر به رسم روزگار
از خود گذر نمی کنم
به نا کجای حسرتم
دیگر سفر نمی کنم