متن ترانه علیرضا میرزایی به نام معنا
بانوی اساطیر غزلهای من اینست
صد طعنه به مجنون زده لیلای من اینست
گفتم که سرانجام به دریا بزنم دل
هشدار دل! این بار، که دریای من اینست
من رود نیاسودنم و بودن و تا وصل
آسودگیام نیست که معنای من اینست
هر جا که تویی مرکز تصویر من آنجاست
صاحب نظرم علم مرایای من اینست
گیرم که بهشتم به نمازی ندهد دست
قد قامتی افراز که طوبای من اینست
همراه تو تا نابترین آب رسیدن
همواره عطشناکی رؤیای من اینست
من در تو به شوق و تو در آفاق به حیرت
نایابترین فصل تماشای من اینست
دیوانه به سودای پری از تو کبوتر
از قاف فرود آمده عنقای من اینست
خرداد تو و آذر من بگذر و بگذار
امروز بجوشند که سودای من اینست
دیر است اگر نه ورق بعدی تقویم
کولاکم و برفم همه فردای من اینست