متن ترانه علی یاری به نام نفس به نفس
چگونه خودم را زغم برهانم
غبارجدایی نشسته به جانم
جدایی ما شد قصیده قصیده
که خون دل من رسیده به دیده
توشعر نابی تو چون مهتابی
که روشنی شب تار منی
میان خزان چو بهار منی
نفس به نفس بیقرارتوام
بگو که تو هم بیقرار منی
پر از عشقی پر از شوری
بیا من را برهان ازین دوری
بیا که ازین غم مرا برهانی
دمی بنشین تا غمی بنشانی
شد آینه روشن زچشمه ی نورت
قصیده قصیده فدای حضورت
شدم چون مجنون و لیلا تو
جهان زیبا میشود با تو
توشعر نابی تو چون مهتابی
که روشنی شب تار منی
میان خزان چو بهار منی
نفس به نفس بیقرارتوام
بگو که تو هم بیقرار منی
پر از عشقی پر از شوری
بیا من را برهان ازین دوری