متن ترانه محمد رهگذر به نام دلبری کن
چشمات، مشڪی مث شبهاس
روشنی فرداس
موهات، موج خود دریاس
راستی ڪه معماس
خندهت، فانتزیه مث
نقاشیه واسهم
میگمـ؛ تا آخر دنیا
پیشته حواسم
احساسی ڪه به تو دارمُـ نداشتم
هرچی بلد بودمُـ من واسه بودنت گذاشتم
میمیرم آخه
دلُ میبَری ساده از من
با تو دیگه توی دلمـ آرزویی نداشتمـ
جونمُـ برات گذاشتم
تا ببینی بد خاطرخواتمـ من
من… من اسیر عشقتم
بدجوری توی فڪرتم
خوبی توی خونته
دلبریات شگردته
من… خود مجنون، توئی لیلا
تو… دلبری ڪن حالا حالا… !
احساسی ڪه به تو دارمُـ نداشتم
هرچی بلد بودمُـ من واسه بودنت گذاشتم
میمیرمـ آخه
دلُ میبَری ساده از من
با تو دیگه توی دلمـ آرزویی نداشتم
جونمُـ برات گذاشتم
تا ببینی بد خاطرخواتمـ من