متن ترانه محمد شفیعی به نام گله
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سروسامان که مپرس
پی یک جرعه که آزار کسش در پی نیست
زحمتی میکشم از مردم نادان که مپرس
کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد
که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس
پارسایی و سلامت هوسم بود ولی
شیوه ای میکند آن نرگس فتان که مپرس
کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد
که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس