متن ترانه محمد نیکومنش به نام فصل فروپاشی
مینشینم خیره بر خالیه بغض انگیز تو
عطر سنگین هوا در من سرایت میکند
در حیاط تو کنار نیمکت سرما و سوز
چای خالی هم برای من کفایت میکند
آرام بگیر ای ماهی جامانده از آغوش دریا
آرام بگیر آرام بگیر ای روح سرگردان تنها
تنهایی را میفهمی
تاریکی را میبینی میبینی میبینی
اوکه سخت آمده بود آخر کار آسان رفت
بی خبر تا ته آن جاده بی پایان رفت
پیش تنهایی و اشک توی خیابان بودم
آخرین مرحله از قصه انسان بودم
من به گرمای دوتا جیب خودم خو کردم
به همین هاله در آینه ام خو کردم
فقط از باغ خزان دیده خود گل چیدم
من اگر خشک شدم روی خودم باریدم
آرام بگیر ای ماهی جا مانده از آغوش دریا
آرام بگیر آرام بگیر ای روح سرگردان تنها