متن ترانه مسیح خسروی به نام ضربان
بنگر که مرا نیست دگر تاب و توانی
از آه دلم کاش بترسی و بمانی
چندیست که از قاب دو چشمان تو پیداست
از آن همه دلسوختگی نیست نشانی
برگرد از این راه و حذر کن ز جدایی
این نیست روا کام مرا غم بچشانی
در خلوت خود فکر کن این عاشق خسته
بی تو چه کند با غم این عالم فانی؟
ای وای بر این عمر که بیهوده تلف شد
در راه وصال تو هدر رفته جوانی
دریاب از این قامت من بار غمت را
دیدی که شده چون خم ابروت کمانی؟
دل را چه کنم بعد تو ای جان جهانم؟
ترسم که نمانی و نماند ضربانی
دل را چه کنم بعد تو ای جان جهانم؟
ترسم که نمانی و نماند ضربانی