متن ترانه ممسلوک به نام نمیخواستن
نمیخواستن پاشم ا جام وقتی ادما میشدن بد خوام
ادما واسم همه ترسناک نبود عشقی بینه ادمو حوا
دست و پامو زدن قل و زنجیر
انگا عادی شده قل و شمشیر
تو خیابونا همه فیسا غمگین
دیده افکارا همه کفرو ردی
انکا مرده لطمه زدن به جامعش
انکا زندس حیف کردن مبادلش
خواس برگرده گفتن شرمنده
از همون موقع زد گرفت مبارزش
گف منو نکن با خودت مقایسه
من کله عمرو با خودم کردم مبارزه
رفت و دیکه نیس گثافته دوس داشتنیم
واسه سودشم با میکرد مبالغه
خسته بودم افتادم رویه دودو پوک
چاکه لب و دهنم پره سفیدی کوک
دیدم ترحمم ا لا کلیده قفل
خودکشی شلیک مغزا عینه توف
بم گفتن بزن شخم بشی عینه پدر
گفتم نمیخوام برم زیره خطه فقر
به روم کشیدن اسلحه ضرب و شت
گفتم باشه برگشتم به اصله خودم
نمیخوام جا ارزوهام باشه تویه خاک
وقتی بیان بالاسرم با یه گنج یاب
منو بشکافن ببینن همه استخونام
همه شده رقیق زر شبیه اب طلام
شدم باارزش باستانی مثله شمش
ابه یخ شدم محکومه قالبه سفت
یه عده توده ببینمم تویه موزه
بعد بکن این همونه ادمه خلو چل
نه من نمیخواستم بشم مجبور ر
اینده هس همین امروززز
نه من نمیخواستم بشم زندوووون
دیدم هس سمته نورررر
نه من نمیخواستم بشم فرسووود
پره ریم باشه فقد دوددد
نه من نمیخواستم بشم مفقوددد
مقصدم هس فقد نورررر
اعصابه صفرمو بیا دریاب تو ک میگفتی دلت دریاس
منو انداختی تو دلت غرغا شدم ماهی تو دهنه نهنگا
بود تهه اقیانوسا تاریک خونه رگه پام هی بارید
سیاه چاله اعماق زارید سیل موج دریا نالید
من همون موجم خورد به فانوسه دریا
من همون دیوم جلده اربابه حلقه ها
من همون فوشم دسته راسته شیطان
اصا من بدم شاگرده بده کلاس
حسم میگف دنیا شده واقعی تر
منی ک خواس دنیارو فانتزی تر
فکر میکردم زندگیم شه تراژدی
حالا زندگیم مزخرف و کمدی تر
انگا بیس پنج ساله خدا بارداره
انگا بد و خوب و باهم میزاعه
انگا چهار فرشته از همه برتره
ایا انسانه صاف و خالصتره
یادمه مدرسه بم میگف مبصره
وایسا دمه در ادم پر مفسده
ناظم خندید فقد خواس پز بده
خوندن گناهه اینا همه کسشعره
نمیخوام لباس باشم عینه تنه مانکن
ا خودم رونمایی بکن شدی فان تر
نمیخوام بم بکن هررو بی عرضه تر
بسه سیاه نمایی میخوام برم بالاتر
میکن زندگیتو نکی انقده سخت
اینا نمیدونن ک چی گذش به این پسر
سه خودکشی تویه اوجه خشمه شادی
اما فیسه هپیش هنوزم نشده محو