متن ترانه پدرام محمدی به نام شرح افسانه
جان سپردم به چشم غمگینت
تو قرار است جان من باشی
گریه بس کن نبار میخواهم
آبی آسمان من باشی
سوختم بی صدا و دم نزدم
چون صدایت ب دست من نرسید
موی تو بسته بود باد نزد
نامه هایت به دست من نرسید
گوش کن بی تو قلب غمگینم غنچه ی تازه ایست در طوفان
پرم از گریه زودتر ای ماه ابرها را به خانه ام برسان
ای که هر چشم چون پریزادت شرم افسانه ایست دور و دراز
تا بفهمم که زنده ام یا نه تو مرا خراب کن و باز بساز
عهد کردم که تا کنار توام
ابر غمگین آسمان باشم
تو هر اندازه دشمنم باشی
باز من با تو مهربان باشم