───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
چه دانستم؛ که این دریای بی پایان چنین باشد ♬♫♪
بخارش آسمان گردد؛ کف دریا زمین باشد!
لب دریا همه کفر است و دریا جمله دین داری…
ولیکن گوهر دریا؛ ورای کفر و دین باشد ♬♫♪
در این دریا که من هستم؛ نه من هستم نه دریا هم…
نداند هیچکس این سر؛ مگر آن کو چنین باشد ♬♫♪
اگر خواهی کزین دریا؛ وزین گوهر نشان یابی
نشانی نبودت؛ هرگز چو نفست همنشین باشد…
چو تو نفسی ز سر تا پای؛ کی دانی کمال دل؟
کمال دل کسی داند؛ که مردی راهبین باشد…
تو صاحب نفسی؛ ای غافل میان خاک خون می خور ♬♫♪
که صاحبدل اگر زهری خورد؛ آن انگبین باشد
نداند کرد صاحبنفس کار هیچ صاحبدل…
و گر گوید توانم کرد؛ ابلیس لعین باشد! ♬♫♪
اگر صد سال روز و شب ؛ریاضت میکشی دائم
مباش ایمن یقین میدان؛ که نفست در کمین باشد
تو ای عطار محکم کن؛ قدم در جادهٔ معنی ♬♫♪
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───