متن ترانه سالار عقیلی به نام دلبر جان
از هر چه مرا یاد تو بندازد بیزارم
از آینه هم نیز از اول سرما
از آخر پاییز از هر چه مرا
یاد تو بندازد بیزارم
از نم نم باران از آدم عاشق از آدم گریان
هر سو که نگه میکنم آنجا تویی
ساحل تو و ماهی تو و دریا تویی
در آیینه من هست اما تویی دلبر جان
دنیای من از خاطره لبریز شده است
از اول سال این بار پاییز شده است
این قصه چقد غم انگیز شده است دلبر جان
میترسم که مرا عشق تو مجنون کند
سرخ لب تو قلب مرا خون کند
بیزارم از این حال و لی میترسم
که حال مرا عشق دگرگون کند
من میترسم از منه غرق تو
در آیینه از تو ای معشوقه ی دیرینه
از صدای نفسم در سینه
هر سو که نگه میکنم آنجا تویی
ساحل تو و ماهی تو و دریا تویی
در آیینه من هست اما تویی دلبر جان
دنیای من از خاطره لبریز شده است
از اول سال این بار پاییز شده است
این قصه چقد غم انگیز شده است دلبر جان