متن ترانه شوق به نام تنهای نهان
از دلشدگان و رخ خوبان اثری نیست
زین شام سیه چهره امید سحری نیست
پرسوختگانیم در این جمع گنهکار
پرواز ازین مهلکه را بال و پری نیست
آفاق همه منتظر رهروی خامند
دل در طلب مهر و رکاب سفری نیست
زین جمع پریشان همه دل داده به اغیار
تنهای نهانم که دلم با دگری نیست
شاعر: هما بقایی راوری
هیهات در این جمع همه برده فروشند
یوسف صفتانیم ولی برده خری نیست
مینالم و میگریم و میسوزم از این درد
میمیرم از این غصه و کس را خبری نیست