متن ترانه عرفان به نام راز
دلگیرم از این انتظار، پاتو رو قلب من نذار
سرده شبای بیتو اینجا
چشمم به در خشکه ببین، لو میرم آخر من ازاین
دلتنگی و اشکای بیجا
از درد آشوب و تبم، میسوزه پلکام و سرم
آشفته سرگردونم هرجا
ای از تو بیچاره شدن، ای از تو آواره شدن
آخر تموم میشم همینجا
باید یه راهی پیش روم، باشه ولی آخه کدوم
راهی بشن تا چشم نازت
آخر یه روزی میرسه، چشمم میگه دیگه بسه
فاش همه میکنه رازت
از من بهونه میگیری، بهونههاتو میچینی
باشه منم میام به سازت
از پیشم حتی یک قدم، جدا نمیشینی ازم
دارم همیشه من نیازت
درگیر این واموندگی، موندم تو این افسردگی
میخونم از تو زیر بارون
خستم که روزامون بدن، دستم بگیر و پس نزن
مردابه شب، من تلخ و بیجون
دیگه نمیدم انصراف، عاشق شدم این اعتراف
اما شدم حالا چه دلخون
سر میکنم با فکر تو، بهتر که باشه غیر تو
تو روزگار من، یه همخون
باید یه راهی پیش روم، باشه ولی آخه کدوم
راهی بشن تا چشم نازت
آخر یه روزی میرسه، چشمم میگه دیگه بسه
فاش همه میکنه رازت
از من بهونه میگیری، بهونههاتو میچینی
باشه منم میام به سازت
از پیشم حتی یک قدم، جدا نمیشینی ازم
دارم همیشه من نیازت