متن ترانه بابک خدادادی به نام زمستان بی تو
زمستون شد دلم یخ زد ندونستی که سرده
ندونستی که تو قلبم نبود تو یه درده
تو این اجبار تنهایی امید من تو بودی
توی رسوایی خواهش منو از من ربودی
تو این دنیای بی مهری دلم میخواد که باشی
به عشقی که تو این قلبم نشسته مبتلا شی
بیا و زیر و رو کن این غم پنهون ما رو
دوباره روبرو کن با چشام چشم خدا رو
می دونی که دلم گیره هنوزم پیش چشمات
چه رنگی داشت صدات وقتی که اسمم بود تو حرفات
می دونی که بدون تو همیشه تلخ و خسته م
هنوزم چش به راه تو تو این غربت نشستم
تو این دنیای بی مهری دلم میخواد که باشی
به عشقی که تو این قلبم نشسته مبتلا شی
بیا و زیر و رو کن این غم پنهون ما رو
دوباره روبرو کن با چشام چشم خدا رو